تغییر

اوضاع داره سخت می‌شه، خیلی سخت. باید یکي‌کاری کرد، وگرنه ممکنه اتفاقاتی بی‌افته که دیگه برگشت پذیر نباشه.

به این نتیجه رسیدم که نباید زیاد رو یک موضوع گیر داد. باید ازش رد شد. هرچیزی زمان خودش رو داره. اگر خیلی سر یک مشکل گیر کنی، بهش عادت می‌کنی. کم کم برات عادی می‌شه و دیگه اصلا یادت می‌ره که باید ازش بیای بیرون. درضمن، اکثر مواقع مشکلی رو که همون اول نمی‌تونی حل کنی، بعدا هم نمی‌تونی حل کنی، مگر این‌که واقعا مدلت رو عوض کنی. این جمله از خودم (علیِ السلام) که اگر یک‌کار رو 100بار به یک شکل انجام بدی، 100بار همون نتیجه رو می‌گیری. و البته آدم معمولا وقتی یک‌جا گیر می‌کنه و هی فشار می‌آره، هی داره سعی می‌کنه که با همون روش اولش مشکل رو برطرف کنه (حداقل من که این‌طوری‌ام!).
بی‌خود نیست که ناپلون گفته:

«با یک دشمن زیادی نجنگید!»

به این نتیجه رسیدم که همیشه باید بری به سمت کارها و بیای ازشون بیرون. اگر وایستی اونا بیان طرفت باختی. اگر هم وقتی درگیر شدی بیش‌از حد باهاشون سر و کله بزنی بازم باختی.

دیگه مثل قبل فکر نمی‌کنم که همه‌چیز رو باید 100% انجام داد. خیلی وقت‌ها خود «انجام دادن» مهم‌تر از 100% انجام دادنه. خصوصا وقتی زمان هم دخیل باشه. فکر کنم تا حالا صد بار به خودم و بقیه جمله‌ی کتاب هوش مصنوعی رو یادآوری کردم که: خیلی وقت‌ها گرفتن یک تصمیم کم‌تر صحیحِ به موقع، بهترِ از یک تصمیم بیشتر صحیح بی‌موقع است!
ولی خوب، خودم خیلی رعایتش نمی‌کردم. حالا باید برم سراغش. از همین الان هم می‌خوام شروع کنم.

وی آر گود تو گو….

0 نظرات:

ارسال یک نظر