میگفت: «آدمهایی که درست و حسابی شنا بلد نیستن رو دیدی؟! برای یهکم جلو رفتن، اینقدر دستو پا میزنن که خسته میشن. حالا نمیدونم مدل کار کردن ما هم همینطوری که خسته میشیم، یا واقعا کارها خیلی زیادن»
من هم الان همینرو میخواستم بگم. ولی دیگه چون قبلا یکی گفته نمیگم.
12 نظرات:
واقعا کارا زیاده... :))
نه راوي، دوره شنا كردن ديگه گذشته... همه قايق موتوري دارن!!!
آره نصیبه، کارا که واقعا زیاده :D
سعیدجان، مگه تو قایق موتوری نِمِشه شنا رفت؟ (این رو با لهجهی مِشدی بخونید که ایهام داشته باشه).
ها، راست بگفتي پسر جان،... ... .... ....، فردا ميريم در خانه شان!!!(لهجشو هم خودت ميدوني)!!!
:))
راوی! یونیو که نمیای, بلاگ هم که نمینویسی... هدی راست میگه دیگه: مشکوک هستین...
کارای شرکت زیاده و گرنه که ایشون برای ... وقت نمی ذاره! من میدونم! ;)
:p
:D
آره نصیبه، خودمم دارم به خودم شک میکنم کم کم :D
ای مریم، شیطنت نکن!!
راوی...من منتظرم که هفته ی یه عالمه با دوستام خوشحالی کنم;)
نصیبه، امیدوارم همیشه شاد باشی و خوشحالی کنی ;)
الهی همتون سوسک شید که من آخرین نفرم که مفهمم
D:
:D بابا بین اولی و آخری خیلی هم فاصله نبود آخه :D:D
ارسال یک نظر