در شهر به من پیشنهاداتی شد!

ماه پیش خیلی سخت و پر کار بود. از همه نظر. بدیش‌هم این بود که نمی‌شد پیچوند. انصافا نمی‌شد پیچوند. یعنی من که همه‌جوره پایه‌ی پیچوندنم وقتی بگم نمی‌شد پیچوند، دیگه مطمئن باش که نمی‌شد پیچوند…

از همه بدتر این بود که یه دوستی رفته بود مرخصی و همه‌ی کاراش افتاده بود رو دوش من. یه یک‌ماهی نبود. دیروز تازه اومد. من‌هم از ذوقم دیروز رو زود رفته خونه (جونِ خودم…). حالا امروز یه زمزمه‌هایی می‌اومد که کلا جاش داره عوض می‌شه… این‌رو که شنیدم یه یاد برادر ارجمند و سرور گرامی و عزیزِ دلمون تو «اینسایدر» فریاد برآوردم که:

… give me a ****ing break…..

ولی چون یه اخلاق خوب از مرحوم تختی یادگار بردم از گفتن کامل جمله امتناع کردم. لعلکم یعقلون…

می‌دونی، درست وقتی فکر کردی همه‌چیز تموم شده و داری می‌افتی تو سرازیری و تا میای بگی: آخیش….؛ بهت می‌گن که: «بیاه، چی‌چیو آخیش؟! **** ****، زمین، زمین…..»

تو این ماه این هفته‌ی آخر از همه شاه‌کارتر بود، تو این هفته هم امروز گل سرسبدش بود. حالا خدارو شکر کارای دانشگاه دیگه تموم شد، وگرنه که دیگه هیچی…

از اول هفته تاحالا 2 نفر/روز برای نصب این گارمینِ لعنتی رو این سامسونگِ لعنتی‌تر وقت صرف کردم، آخرشم هیچی.

حالا همه‌ی اینا به کنار، امروز دیگه شاه‌کار بود. صبح که یه جلسه داشتیم که توش تقریبا شیش-هیچ(TM) شدیم. بعدش داشتم با خودم فکر کردم که ما توانش رو داریم، فرصتش رو داریم، که توی در بازه شدم: اومدم رو یه دستگاه با فلشم فایل بریزم، فلشم سوخت…..Raised Eyebrow

عصری تو راه خونه، اومدم از ماشین پیاده‌شم که گوشیم از دستم افتاد و نقش زمین شد. همچین خورد تو آسفالت که زپرتش قمسول (غمثول؟ قمصول؟ غمسول؟  قمثول؟ غمصول؟) شد. Rolling Eyes

رسیدم خونه رفتم تو سایت دانشگاه، نمره‌ها رو که دیدم روحم شاد شد Waiting

تیر خلاص هم درس‌های ارائه شده‌ی این ترم بود…

دیگه شدم کان لم یکن شئ مذکورا ®

آدم یه‌بار دیگه به روح پرفتوح مرفی صلوات می‌فرسته (از اون لحاظ) که فرمود: «لبخند بزن، فردا روز بدتری است….»

الان‌هم فقط دوست دارم این‌رو گوش بدم:

image از همه‌ی اینا بگذریم، موندم با این پیشنهادی که بهم شده چی‌کار کنم. قبول نکردنش خیلی عزت نفس می‌خواد Nerd قبول کردنش هم اعتماد به نفس زیادی.
هرچند که من خدا رو شکر تو این دومی اصلا مشکل ندارم، چه گنده‌ها که …دم تو عمرم و از توش هیچی در نیومده. ولی خوب، این‌دفعه ظاهرا جای سفتی باید….
خدا به دادم برسه…..

6 نظرات:

سمان گفت...

حاجی سخت میگیری زندگی رو. طوری نیست که. میگذره.
شاعر در همین زمینه می فرماید: ای دل جهان به کام تو شد شد، نشد نشد.
لذت زندگی در همین سختی های زیاد است. که هی هم نو به نو میشود. فقط نمیدونم سایه آرامش برای دمیدن از دست این همه لذت کجاست. موفق باشی.

Nasibe گفت...

- «لبخند بزن، فردا روز خیلی خیلی بهتری است….»

- داری می‌افتی تو سرازیری و تا میای بگی: آخیش….؛ بهت می‌گن که: «بیاه، چی‌چیو آخیش؟! …..»...
"شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد"

راوی گفت...

آره خوب با همه‌ی این حرفا؛ این نیز بگذرد...
ولی کاش منم می‌تونستم این‌قدر خوش‌بین باشم.
ولی خوب اگر قرار باشه همش خوش بگذره دیگه نمی‌شه آدم غر بزنه، اون‌وقت خوش نمی‌گذره....

Nasibe گفت...

راستش قبول دارم, همیشه که نمیشه خوش بین بود, درست مثل الان من... اما اگه به شرایط حال سخت بشه خوشحال شد, لااقل به فرداها خوش بین داشته باشیم...که راوی خودش بلده :)

سعيد گفت...

1.مرحوم تختي نه، آقا تختي!!!
2. زرت قمصور ميشه، با همين املا!
3.پيشنهاد رو قبول كن، مگه اينكه بيشرمانه باشه، كه در اينصورت جاي تامل داره!!!

راوی گفت...

مرسی نصیبه و سعید؛ وقتی داشتم می‌نوشتم، هی فکر کردم که این «مرحوم تختی» یه‌کم جور در نمیاداااا، پس درست فکر می‌کردم. این قمصور هم باید احتمالا اسم مفعول از قمص باشه که اعلال شده!؟ :D
درخصوص پیشنهاد هم، نمی‌دونم بی‌شرمانه بود یا باشرمانه بعدا(TM) معلوم می‌شه، ولی قبلت شد ... باشد که رستگار شوم...

ارسال یک نظر