این روزهای آخر سال خیلی روزهای سختی بود.
هم شلوغ بود، هم بعضی وقتها پیچیده.
از طرفیهم با سالهای پیش خیلی فرق داشت! نمیدونم چرا.
دیروز که تو شرکت با بچهها خداحافظی میکردم، اصلا حس خاصی نداشتم. کاملا یک عصر چهارشنبهی عادی بود. چهارشنبهسوری امسال هم همینطوری بود. خیلی شلوغ-پلوغ نبود. روزهای قبل و بعدش هم تقریبا هیچ خبری نبود!
یکی دوتا نظریه داشتم، اولیش این بود که من شرایطم عوض شده (بیا، دیدی گفتم پیر شدم ) و دیگه خیلی دنبال این چیزا نیستم. ولی جالب بود که همون عصر دیروز این خنثی شد! وقتی مدیرمون برگشت گفت: «عجب عیدیای امسال، اصلا انگار-نه-انگار!!» و همه بهشدت تایید کردن…
نظریه دوم این بود که کلا مردم دیگه حال و حوصلهی این چیزا رو ندارن!! این یهکم محتملتر بود. چون اولا شامل اون تیکه که خود من هم دیگه حوصله ندارم میشد، ثانیاً اینکه چهارشنبهسوری پیشواز و بدرقه نداشته باشده باید خیلی عمومیتر از اینحرفها باشه.
حالا اینکه چرا مردم دیگه حوصلهی این کارها رو ندارن، احتمالا دلایل زیادی داره و یکیاش حتماً همونیای که الان داری بهش فکر میکنه .
البته بهنظرم این قضیه ختم به عید و مسائل آخر سال نمیشه. امسال محرماش هم–به نسبت سالهای قبل- خیلی بیسروصداتر بود.
و اگر از من بپرسی میگم که هرسال داره اینچیزها کمرنگتر میشه. البته نمیدونم این خوبه یا بده. فقط امیدوارم آگاهانه باشه.
خصوصا که به نظر من، ما کلا اهل زیادهرویایم.
به هرحال که دیگه خیلی از امسال باقی نمونده. ولی امسال انصافاً سال خوبی بود. یعنی تقریبا یادم نمیاد(نمیآد) هیچسالی به این خوبی بوده باشه. امیدوارم برای همه همینطور بوده باشه و سال بعد از اینهم بهتر باشه.
بشمار…
1 نظرات:
بلي، بلي،
سالي خوب بود.
بيخي-پدرناله
ارسال یک نظر