امروز صبح پاشدم برم سر پروژه، ولی چون ماشین نداشتم و خونه هم ماشین خودشون رو میخواستن، مجبور شدم پیاده گز کنم.
تو این چندوقته که ماشین ندارم و مجبورم پیاده برم، به چیزای جالبی بر میخوردم. دو تا نمونشون امروز اینا بودن:
اول یه مجله بود توی کیوسک روزنامه فروشی که روی جلدش نوشته بود:
«همراه با پوستر فرزاد حسنی»
نمیدونم چرا عکسش رو نگرفتم. شاید برای اینکه حواسم رفت یه چندتا مجلهی دیگه و تو اون یکی-دو دقیقهای که میخشون بودم هی میگفتم: « فتبارک الله احسن الخالقین…..» *
دومیاش هم این بود:
درمورد این دومی، من 2تا چیز برام روشن نشد؛
اول اینکه «خواهران بدحجاب» دیگه چه صیغهایه؟!؟
ثانیا چهطور میشه از ورود یه نفر معذور بود؟!؟
کاش بقیه مثل من فقط بلغور نمیکردن.
کاش یهکم میفهمیدیم چی میگیم.
کاش یهکم میفهمیدیم اصلا چی میخوایم.
------------------------------------------------------------------------
* پیدا کنید پرتغال فروش را….
0 نظرات:
ارسال یک نظر