برای خالی نبودن غریزه!

7 نظرات:

ناشناس گفت...

Dar daam maande bashad
Sayyad rafte bashad

راوی گفت...

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند،
خواجه آنست که باشد غم خدمتکارش
ش بده!

یه دوست گفت...

آشنایان کهن را خبری از دل تنهایم نیست
غم دل با که بگویم که کسی یادم نیست

راوی گفت...

هرچند این با «آ» شروع می‌شه، اما چون حرف دومش «ش» بود قبوله:
چرا کسی یادت نیست؟:
تورا من چشم در راهم شباهنگام،
که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاسی

یه دوست گفت...

شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم.

یه دوست گفت...

چون کسی نمی دونه که من به یادشم همیشه هرشب هر لحظه.
حیفه که کامل نباشه. ( ترا من چشم در راهم )

راوی گفت...

هان مشو نومید چون واقف نهی از سر غیب،
باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور

ارسال یک نظر