جو (اتمسفیر!)

- تو به کی رای می‌دی؟
- بابا این که از اونم بدتره…
- تو فکر کردی اصلا فرقی داره؟!
- این‌هم از آدم‌های خودشونه!
- بابا می‌دونی اون فلان موقع چه‌کارایی کرده؟
- تو می‌دونی فلان‌کارا همش زیر سر این بوده؟!
- اِ؟ اگه راست می‌گه تا حالا کجا بوده؟
- اون تو فلان جا چه گلی به سر مردم زده که حالا بیاد این‌جا؟
- برو بابا دلت خوشه… من که اصلا رای نمی‌دم.
- همه‌شون سر و ته یه کرباسن…
- حالا کیا کاندیدن؟!!
- دیشب مصاحبه‌اش رو دیدی؟ من که خیلی کیف کردم..

این‌ها همه حرف‌هایی‌اند که این‌روزها این‌ور و اون‌ور می‌شونیم. به قول تلویزیون، فضا انتخاباتی شده!
همه جا پوستر و عکس‌های گنده‌ی نامزدهاست. شعارهاشون هم که الی ماشاالله…
رادیو و تلویزیون هم که تو روز حداقل یه برنامه در این مورد دارن. حالا بگذریم که به قول محمد این‌دفعه داران سعی می‌کنن خیلی هم تو بوق و کرنا نکنن.

احتمالا همه‌اش طبیعیه. وقت جام جهانی هم که می‌شه همه چی بوی فوتبال می‌گیره. حالا دیگه این‌که جای خود داره.
اگر قضیه سیاسی نبود و بعدا عواقب نداشت، حتما الان چیپس انتخاباتی و بستنی ریاست‌جمهوری‌ای هم داشتیم!!
می‌گن همه‌جای دنیا هم همین‌طوریه. شایدهم اصلا درستش همین باشه، نمی‌دونم. مردم ما هم که به نظر میاد از همه‌ی دنیا سریع‌تر جوگیر می‌شن:
یه‌سری خیلی آتیشی‌اند. روی ماشین 60میلیون تومنی‌شون رو پر می‌کنن از عکس‌های کاندیدای مورد علاقه‌شون...
بعضی‌ها هم منتظرن ببینن بعضی‌های دیگه چی‌می‌گن و چی‌کار می‌کنن…
از اون‌طرف هم یه‌سری دیگه به این‌که شناسنامه‌شون تمیزه و اصلا مهر انتخابات توش نخورده افتخار می‌کنن…

تو این وسط چیزی که خیلی رو اعصاب من می‌ره، اینه که بعضی از ما اصولا یه عمری غر می‌زنیم و نق نق می‌کنیم و به زمین و زمان فحش می‌دیم(من خودم اصلا این‌طوری نیستمااااااااااا)، اما اصلا حاضر نیستیم خودمون کوچکترین حرکتی کنیم و سعی داشته باشیم که یه‌کاری کنیم که وضعمون بهتر بشه. وضع خودمون. همش فکر می‌کنیم آخرش هرچی بشه رفته تو پاچمون.
شایدم‌هم منتظریم یکی بیاد اوضامون رو بهتر کنه. شاید دنبال یه امام خمینی دیگه می‌گردیم. یکی که حداقل خودش بدونه چی می‌خواد!

انصافا رای دادن چه‌قدر سخته یا چه ضرری داره؟ یا رای ندادن چه فایده‌ای داره؟ با رای ندادن، یا رفتن و جک نوشتن تو برگه‌ی رای، یا خالی انداختن اون، چی‌رو می‌خوایم اثبات کنیم؟ جز اینه که بی‌تفاوتی‌مون رو نشون می‌دیم؟
یکی می‌گفت: «این نشونه‌ی اعتراضه!» این‌هم حرفیه، ولی به قول یه بنده‌ی خدا، تصمیم‌مون رو بگیریم، اگر می‌خوایم زاپاتا باشیم، اگر می‌خوایم انقلابی عمل کنیم، عمل کنیم. نمی‌شه چهارسال بشینی، بعدش سرانتخابات، یادت بیفته که اعتراض داری و می‌خوای مبارزه منفی کنی. نری رای بدی. این بیشتر شبیه قهر کردنه. قهر کردن یه بچه و نخوردن غذا، نه اعتصاب غذای تو زندان که تیتر 100تا روزنامه بشه.
اگر می‌خوای مبارزه کنی، اگر می‌خوای نشون بدی معترضی، باید امام حسین بشی، باید امام خمینی بشی. باید مدرس بشی. باید امیرکبیر بشی. اگر نه، فقط سر خودت کلاه گذاشتی. 100 که نشدی هیچ، 60 هم گیرت نمیاد.

حالا البته نمی‌خوام بگم که بین این آدم‌ها کسی هست که انتخابش باعث می‌شه اوضاع یک‌هو از این رو به اون رو بشه و همه راضی بشن. ولی واقعا این‌طور هم نیست که همه یه‌جور باشن و یه‌طور فکر کنن و یه‌جور عمل کنن و خلاصه هیچ فرقی بین انتخاب شدنشون نباشه.
فکر نمی‌کنم کسی معتقد باشه که این 4 سال اخیر با 8 سال قبلش و 8 سال قبل از اون فرق نداشته. چه کسایی که تو این 4 سال بهشون خوش گذشته، چه کسایی که خون خونشون رو خورده.

از اون‌طرف کیه که رفته باشه و ببینه اصلا چی بشه دیگه نمی‌گه اوضاع بده! کیه که همین الان اگر بهش بگن: آقا اصلا شما انتخاب کن نظام سیاسی‌مون و حکومتمون چه‌طوری باشه و کی تو راس امور باشه، یه جواب درست داشته باشه پاش هم وایسته و بعدا دوباره غر غر نکنه؟
اظهار نظرها رو که می‌بینی و می‌شونی، دوست داری گریه کنی. خیلی کم پیش اومده که من یه‌جا یه نظری بشنوم که واقعا از دو-دو تا چهارتا اومده باشه. این خیلی بده. خیلی درد داره.
نمی‌دونم، شاید از راننده‌ی تاکسی، فروشنده‌ی مغازه و خلاصه مردم عادی که 100تا مشکل عاجل دارن و زندگی شیش-هیچشون(TM) کرده و فکرشون تو مسائل روزمره زندگی deadlock شده، چنین انتظارهایی توقع بی‌جا باشه. -بگذریم که تو دانشگاه‌ها هم خیلی اوضاع بهتر از این نیست- اما در هرحال، اگر اکثریت قشر جامعه رو چنین آدم‌هایی تشکیل دادن و واقعا اصلا نمی‌دونیم چی می‌خوایم، پس چرا ناراحتیم؟ پس چرا ناله می‌کنیم!؟
درسته که همیشه اوضاع می‌تونه بهتر باشه، اما اگر نمی‌دونیم چی می‌خواهیم، پس چرا فکر نمی‌کنیم همین که داریم خوبه !!

یه‌بار ابراهیم نبوی، نوشته بود:

… فرانسوی ها هم به ماری آنتوانت اتریشی تبار افتخار می کنند، هم به ناپلئون افتخار می کنند که سلطنت را از بین برد، هم به دانشجویان انقلابی که در 1968 باعث سقوط دولت دوگل شدند، هم به ژنرال دوگل….

…ما ایرانیان به حکومت قاجار افتخار نمی کنیم، چون فاسد بودند، به انقلابیون مشروطه افتخار نمی کنیم، چون غرب زده بودند، به رضا شاه و محمدرضا پهلوی افتخار نمی کنیم، چون دیکتاتور بوند، به انقلابی هم که علیه دیکتاتوری کردیم افتخار نمی کنیم، چون رهبران انقلاب خیانت کردند، به اصلاحات هم افتخار نمی کنیم چون رهبران اصلاحات هم خیانت کردند….

اصلا می‌دونیم چی می‌خوایم؟!

حالا این وسط وقتی مادریزرگم رو می‌بینم، کیف می‌کنم. درسته که به هیژ وژ(TM) کسایی رو که انتخاب می‌کنه قبول ندارم و معقدم که بدون فکر و فقط از روی احساسش عمل می‌کنه و همه‌اش فکر می‌کنه: انشاالله که پپسیه(TM)! بیشتر دنبالِ اینه که ببینه خانم جلسه‌ای کدوم نامزد رو تایید می‌کنه و فلان حاج‌خانوم به کی رای می‌ده. فکر می‌کنه کسی که سیده و پسر پیغمبره، حتما آدم خوب و تواناییه.
ولی بازهم برای خودش معیار داره. حداقل می‌دونه دنبال چیه. و البته از اون مهمتر اینه که با این‌که اوضاعش با هیچ معیاری عالی نیست، ولی بازم غرغر نمی‌کنه. از همه‌ی این‌ها مهمتر اینکه که یه‌کاری می‌کنه. این یه‌کاری کردن، به نظرم خیلی ارزشمنده. هرچند از اون ارزشمندتر اینه که بری و تحقیق کنی و چشم‌هاتو باز کنی و شاید اون این‌کارو نمی‌کنه، اما حداقلش اینه که فکر نمی‌کنه همه‌چی بازیه. فکر می‌کنه وظیفه‌اشه. تازه، باتوجه به سنش و مدل زندگی‌اش، خیلی هم نمیشه بیشتر از این ازش انتظار داشت.

آخرش این‌که کاش فکر می‌کردیم ببینیم چی می‌خوایم. کاش همه‌اش فکر نمی‌کردیم: از اولش‌هم بازنده من[ما] بودیم®…
کاش یه‌کاری می‌کردیم. (منظورم به غیر از نوشتن و ترغیب بقیه به انجام یه‌کاریه :D)

5 نظرات:

یه دوست گفت...

همه اینا که می گی درست، اما خودت کاری کردی، یا فکر کردی که چکار کنی، یا خودتم فقط حرفشو می زنی:D. مشکل اینه که الان همه گیج شدند واقعاً نمی دونن چی غلطه چی درسته؟ واقعاً به این فکر کردی که چه جوری انتخاب کنی و آیا شناختی داری؟
باید ببینی که این آدمایی که این جوری از کاندیداهاشون طرفداری و تبلیغات میکنند چهار سال دیگه هم همین جوری بهشون اعتقاد دارن؟

راوی گفت...

مرسی از اظهار نظرت.
ولی نمی‌دونم جواب آره یا نه‌ی من چه تاثیری تو صحت حرفم داره.
نمی‌دونم اگر من خودم این‌مدلی نباشم، باعث می‌شه حرفی که می‌زنم حرف غلطی باشه یا نه.
شاید اون‌وقت بشه یه جمله بهش اضافه کرد: «کاش خودمون اول خودمون رو اصلاح می‌کردیم» ;)
درهرحال، من حتما رای می‌دم. همون‌طوری که گفتم فکر می‌کنم این حداقل کاری که می‌شه کرد. از اون گذشته، اتفاقا این‌بار اولین‌باریه که من نمی‌خوام احساسی رای بدم. اولین باریه که یه‌کم دارم سبک-سنگین می‌کنم ;)

یه دوست گفت...

من که در صحت حرف شما شک نکردم :)
فقط گفتم آیا شما که خودت انقدر دقیق مشکلات اطرافتو می بینی به نتیجه ای رسیدی؟
مسئولیت هر آدم به میزان علمی که نسبت به موقعیت هاو شرایط داره بیشتر میشه.

یه دوست گفت...

در ضمن منم رای میدم :))
و سعی می کنم مثل شما خوب سبک سنگین کنم.

راوی گفت...

:)) نه بابا، اگر دقیق می‌دیدم که به‌جای سئوال، جواب رو پیدا می‌کردم!
این هم درسته که مسئولیت‌ها به اندازه‌ی توانایی‌هاست، برای همین هم گفتم گر به‌طور متوسط توانایی ما همینه، پس شاید نباید خیلی انتظار دستاورد بیشتر از این هم داشته باشیم.

ارسال یک نظر