فرایند تصمیم گیری!

قبلا 60بار تو 90 جای دیگه (یا شایدم 90بار تو 60 جای دیگه، دقیقش یادم نیست)، این رو نوشتم.
کاش این نوشتن‌ها دوطرفه بود و یه‌چیزی هم ازش به آدم می‌ماسید که هی مجبور نشی یه مطلب رو 60 بار (یا 90 بارNerd) بنویسی…
به هرحال:

می‌گن یکی از قابلیت‌های یه مدیر اینه که بتونه خوب تصمیم بگیره. اون‌هم تو شرایط سخت و سریع.
یه‌بار تو یه فیلمی یه‌چیزی (میزان قطعیت این جمله رو بسنجیدBig Grin) دیدم خیلی حال کردم، لامصب هرچی فکر می‌کنم اسم فیلم یادم نمی‌آد ولی جریان از این قرار بود که یه فرمانده‌ی جنگی رو بعد از 3-4 سال یه‌خاطر یه تصمیم اشتباه، داشتن محاکمه می‌کردن.
یه‌بار که داشت با یکی از دادستان‌ها صحبت می‌کرد، دادستان خیلی دوستانه ازش پرسید که چرا همچین تصمیمی گرفتی با این‌که الان خودت هم می‌دونی که اشتباه بوده؟! 
طرف هم برای این‌که بگه تصمیمش اشتباه نبوده، یه باغبونی رو نشون داد که داشت تو باغچه کار می‌کرد و گفت: «اگر بهت بگن فقط 3 ثانیه فرصت داری جون اون باغبون رو نجات بدی، چی‌کار می‌کنی؟!…2….3.. فرصتت تموم شد، اون مرده!»
تو درس هوش مصنوعی هم یه همچین چیزی داشتیم، «بعضی وقت‌ها تصمیم سریعِ کمتر درست، بهتر است از تصمیم دیرِ بیشتر درستNerd».

این داستان رو یه استاد دیگه هم به یه مدل دیگه نقل می‌کنه، یکی از تکیه-کلام‌هاش اینه که: «بعضی اشتباه‌ها تاریخی‌اند! نه این‌که تو تاریخ ثبت می‌شن، یعنی برید ببینید تو اون تاریخ چرا همچین تصمیمی گرفته شده بوده. شاید اون موقع درست بوده یا حداقل بهترین تصمیم بوده!»

خلاصه که همه‌ی این اراجیف رو گفتم که آخرش بگم دوباره فردا باید یه‌کار انتحاری بکنم. یه تصمیم انتحاری بگیرم…
خیلی از این‌کارهای انتحاری دل خوشی ندارم. هرچند بعضی وقت‌ها جواب می‌دن…

یه دوستی می‌گفت: «خوب این‌طوری عمل کردن هم یه مدله برای خودش».
گفتم: «آره، ولی اشکالش اینه که نباید مدل بشه، اگر بعضی وقت‌ها باشه خوبه ولی وقتی مدل شد دیگه به درد نمی‌خوره..»

0 نظرات:

ارسال یک نظر