شرح ماوقع ….

امروز روز شلوغی بود. هی این‌ور اون‌ور رفتم.

صبح تو دانشگاه سرکلاس خیلی بیخود بود! همون بهتر که مجبور شدم مامان رو برسونم و دیر رسیدم.
بعدش رفتم شرکت، ولی چون نمی‌تونستم ماشین ببرم تو طرح، گذاشتمش پارکینگ بیهقی. پنج‌شنیه یه keayboard فراسو خریده بودم که خراب بود، امروز می‌خواستم برم او‌ن‌رو هم عوض کنم. هی شیر یا خط انداختم که این keyaboard رو بردارم از تو ماشین یا نه آخرش گفتم ولش کن، بذار برای جلسه‌ی عصر که می‌ریم ونک با ماشین می‌رم، از همون‌جا راحت می‌رم این‌رو هم عوض می‌کنم و بعدش‌هم که باید برم خونه‌ی مادربزرگم‌اینا از همون‌ور راحت می‌رم.

شرکت که رسیدم گفتن ارائه‌ی VoIP تو جلسه‌ی عصر با توست!! ای بابا، من چی‌کاره بیدم Crying

تند تند با محمد یه‌چیزایی حاضر کردیم و یه‌چیزایی هم حفط کردم و راهی شدیم. فقط وقت نشد دیگه برم ماشین رو بردارم Waiting مجبور شدم بعد از جلسه تو این شلوغی برم آرژانتین، ماشین رو بردارم و دوباره برگردم ونک At wits end.

جلسه بد نبود، هرچند به نظر من خیلی هم خوب نبود ولی به قول این مدیرمون حداقل شیش-هیچ نشدیم Big Grin.

بعد از جلسه رفتم سراغ کار این keayboardه. من رو Keyboard خیلی حساسم. خیلی دوست دارم وقتی دکمه‌هاش رو فشار می‌دی مزه بده Nerd(الان هم برای همینه که دارم هی بی‌خودی چیز می‌نویسم باهاش، چون مزه می‌ده Big Grin).
رسیدم در دوکون keyboardای، هی داشتم پیش خودم حرف‌هام رو راست-و-ریس می‌کردم که چی بگم که طرف نفرستتم گارانتی!!
تا رسیدم خیلی حق به جانب و دست بالا گفتم: «آقا این keyboardات که خراب بود… من‌رو حسابی گذاشتی سرکار، اون روز ….» طرف حرفم رو نصفه گذاشت، گفت: «برات عوض می‌کنم عزیز جان، چه رنگی بود؟!» Surprise ا ا ا ا ا ، کف کردم… گفتم :Big HugLove StruckKiss(طرف مرد بوداااااااا) داداش تو مطمئنی ایرانی‌ای!؟! فکر کنم عوضی این‌جا دنیا اومدی…

آخرش‌هم خونه‌ی مادربزرگم‌اینا رو پیچوندم Whistling و اومدم خونه.

خوب دیگه بسه، keyboardام تموم می‌شه Big Grin الان‌هم می‌خوام برم یه‌کم پروژه تایپ کنم، بعدشم برم بخوابم که صبح اول وقت باید دوباره دانشگاه باشم…

اگر خدا بخواد و طلسم بشکنه، فردا می‌خوام -گوش شیطون کر- بعد از عمری برم آرایشگاه دوباره کچل شم…

4 نظرات:

Unknown گفت...

کچل کچل کلاچه
روغن کله پاچه
کچل رفته به اردو
برای مغز گردو
گردو گیرش نیومد
سر کچلش خون اومد
هوووووووووووووو

راوی گفت...

هه هه هه ...
قرار نشد هرچی می‌گم علیهم استفاده کنی‌ها....
به قول آژانس: ما ز یاران چشم یاری داشتیم....

Fire and Forget گفت...

راست بگفتي پسر، درست بگقتي،
... بخورده مرتبكه ....
فردا با هم ميريم در خانه‌شان

راوی گفت...

اِ، ببخشید، کی راست بگفته؟!

ارسال یک نظر