تا ساعتی دیگر در باجه‌ی ایران خودرو

فردا (یعنی تا ساعاتی دیگه) برای بار چهارمه که ماشین رو می‌خوام برای این اشکالش ببرم نمایندگی!
اشکالش اینه که وقتی خیس می‌شهBig Grin چراغ موتور (انژکتور؟) روشن می‌شه و موتور کارای عجیب-غریب می‌کنه.
یا دور موتور از 1.5 بالاتر نمی‌ره، یا می‌ره بالا و از 1.5 پایین‌تر نمی‌آد!!
یا این‌که هی بالا پایین می‌ره و نوسان می‌کنه.
هربار هم یه چیزی می‌گن، سنسور اکسیژن؟!\ درچه‌ی گاز؟! ...
با این‌که ماشین سیستم کامپیوتری داره و با دستگاه عیب و ایرادش مشخص می‌شه، اما من خیلی با این نکته که چرا متوجه نمی‌شن اشکال چیه گیر ندارم بیشتر دلم از جای دیگه خونه....
بذار بقیه‌ی داستان دفعه‌ی قبل رو تعریف کنم:

تا اون‌جا گفتم که بالاخره با محمد رفتیم باتری خریدیم. باتری رو که بردم تعمیرگاه، خیلی شلوغ-پلوغ بود، هرکی-هرکی بود، منم باتری رو از ماشین پیاده کردم و بردم تو تا دم‌در اون سالنی که ماشین‌ها اون‌جا بودن. انصافا هم خیلی سنگین بود.
تا رسیدم اون‌جا گفتم بابا یکی بیاد این‌رو از من تحویل بگیره...
چشمتون روز بد نبینه، یهویی یکی فریاد کشان اومد که ....
- «آهاااای چرا این‌رو آوردی این‌جا... حراست، حراست، باید این‌رو ببری اون‌جا تحویل بدی...»
«برش دار، برش دار ببرش دم در تحویلش بده، نکنه توش بمب باشه؟!؟!؟»
من‌رو می‌گی؟!؟! دلم می‌خواست با پشت دست برنم تو دهنش که خفه شه‌هاااا... گفتم:
- مرد حسابی، من رو که خوتون فرستادین برم باتری بخرم، حالا هم که آوردمش، از دم در تا این‌جا (حدود 100 متر راه بود) هیچ‌کس ندیده من این‌رو دارم خِرکش می‌کنم تا این‌جا که رسیده یهو یادتون افتاده!؟
یه‌جای لقت، بردار خودت ببر هرکجا که می‌خوای ببینم. مردک .... اگر این توش بمب بود که من خودم الان این‌جا وای‌نستاده بودم.....
خلاصه یکی اومد قضیه رو فیصله داد و مارو از هم جدا کرد. باتری رو از من تحویل گرفتن و من رفتم تو اتاق انتظار که کار ماشین رو تموم کنن.


ساعت حدودا 3-3:30 شده بود. اون کسی که مسئول ماشین من بود اومد و من‌رو کشید کنار و گفت:
- آقا این لرزش داشبوردت از دسته‌ی موتوره که خرابه، حالا ما این‌جا دسته‌ی موتور نداریم، اگر می‌خوای ماشین رو امروز تحویل بگیری، خودت برو یکی بخر بیار..
ای بابا، ... به این تعمیرگاه که نه باتری داره، نه دسته‌ی موتور.
شانس آوردم محمد رو مرخص نکرده بودمCool. دوباره سیخش کردم که پاشو من‌رو ببر دسته موتور بخریم.
راه افتادیم، رفتیم خریدیم و برگشتیم. ساعت هم حدود 4 شده بود. دسته‌ی موتور رو دم در تحویل حراست دادم و دوباره رفتم تو اتاق انتظار..
ساعت 4:30 که شد دیدم اون رفیقمون که مسئول ماشین من بود، اومده لباساشو عوض کرده داره می‌ره!؟؟!!؟ SurpriseAngry
ای بابا، گفتم داداش کار ماشین من تمومه دیگه انشاالله؟!
گفت: نه‌دیگه، به امید خدا فردا .....AngryAngryAngry

ای خدااااااااااااااااااااا گفتم مرد حسابی، آخه مگه من‌رو مسخره کردین؟! اون از صبح و تحویل ماشین گرفتنتون، اون از قضیه‌ی خرید باتری و دسته موتور، اینم از الان که می‌گی باید بمونه فردا؟!
آخه مگه من مامور حرید شما ام که از ظهر من‌رو از کار و زندگی انداختین فرستادین این‌ور-اون‌ور!؟! حالا برو ماشین رو بیار هرکاری تا حالا کردی کردی، من ماشین رو می‌خوام ببرم....
گفت: نه آخه نمی‌شه، الان وسط کارشه، مسئولیتی داره، مسئولیتی با خودته ... قال کذالک...
گفتم چشمم کور، تا من باشم از این‌ورا پیدام نشه، هرچی هست من ماشین رو می‌خوام ببرم. برو بیارش.
گفت باشه، ولی باید این فرم رو امضا کنی که مسئولیتی با خودته..

فرم رو که آور هرچی از دهنم در اومد توش نوشتم (حالا نه هرچیه هرچی، خیلی چیزایی دیگه هم در می‌اومد که انصافا دیگه نمی‌شد نوشت). ولی نوشتم که بابا، بنده غلط کردم، نمی‌دونستم متخصص‌های این‌جا این‌قدر بی‌لیاقت و بی‌کفایتن، بنده دیگه قول می‌دم این‌ورا پیدام نشه...
آقا ماشین رو که آورد، گفتم خیلی خوب، حالا اون دسته موتوری هم که خریدم رو تحویلم بده بینیم...
- گفت: حسسسسسسسسسسسسسسن، حسسسسسسسن، دسته‌موتور کو پس!؟! تا حسنNerd اومد و گفت  اِ، نه اونو که گذاشتیم روش!!!!
گفتم لامصب، چی‌رو گذاشتیم روش(TM)!؟ اگر گذاشتی که پس چرا داری می‌گی ماشین حاضر نیست، باید بمونه فردا!؟؟!
گفت نه، اون به‌خاطره کنترل و چک و ....

«دیدم داره زیادی مهمل می‌گوید، گفتم اصلا می‌دانی چیست» (TM)، زود برو داغی اون دسته موتوری که عوض کردی رو بردار بیار...
اونم رفت، ولی اگر گفتی رفت کجا؟!؟
- داغی بیاره؟ ........ نه؛
-مدیرشو صدا کنه؟ ........ نه؛
- حراست رو خبر کنه؟ ........ نه؛
- خونشون؟........ آره!!!!!
دقیقا رفت خونشون!!!!!

ای خداااااااا اینا من‌رو گیرآوردن.....Crying

 

خسته شدم بابا، بقیش‌ باشه برای بعد، هرچند زیاد نمونده دیگه...

3 نظرات:

Unknown گفت...

این TM که می گی یعنی چی؟؟؟

راوی گفت...

:D این همون TM معروفه، (Trademark).
یعنی جمله اقتباسیه. یا به عبارت خودمونی کش رفتمش :D
مثلا اون جمله‌ی:«دیدم داره زیادی...» ماله کباب غازه جمال‌زاده‌است، درسشو یادته که؟ ;)

Unknown گفت...

آها افتاد :دی. آررررررره

ارسال یک نظر